Loading...

Thursday, April 06, 2006

استعفا ( to resign )

بدین وسیله من رسما از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیت های یک کودک 8 ساله را بر عهده میگیرم.

می خواهم به یک ساندویج فروشی بروم و فکر کنم که انجا یک رستوران 5 ستاره است.
میخواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است ، چون میتوانم ان را بخورم.
میخواهم زیر یک درخت بلوط بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم.
می خواهم به گذشته بازگردم ، وقتی همه چیز ساده بود ،وقتی داشتم رنگها را ، جدول ضرب را ، و شعر های بچگانه را یاد میگرفتم ، وقتی نمیداستم که چه چیزهایی نمیدانم و هیچ اهمیتی هم نمیدادم.
میخواهم ایمان داشته باشم که هر چیزی ممکن است و می خواهم از پیچیدگی های دنیا بی خبر باشم .
می خواهم فکر کنم که دنیا چه قدر زیباست و همه راستگو و خوب هستند .
می خواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم ، نمی خواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری ، خبر های ناراحت کننده ، صورت حساب ،جریمه و ...
می خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم ، به یک کلمه محبت امیز ، به عدالت ، به صلح ، به فرشتگان ، به باران .

این دسته چک من ، این کلید ماشین ، کارت اعتباری و بقیه مدارک ، مال شما !
اگر میخواهید بیش از این با من صحبت کنید باید مرا بگیرید ، چون ...

منبع : کتاب نشان لیاقت عشق