Loading...

Monday, May 08, 2006

برای چه ( For What )

برای چه جهان مایل نبوده که ما در قدرت او شریک باشیم .
اگر ما بخواهیم با فکر کوچک و ناقص خود به این سوال پاسخ دهیم میگوئیم برای انکه افریدگار نمیخواست که ما رقیب و همکار او باشیم.
ولی اصولا برای چه ما را افرید که بعد مجبور شود ما را از شرکت در توانائی خویش محروم نماید .
مگر نمیتوانست که از افرینش ما خودداری کند و مگر نمیتوانست که اصلا ما را نیافریند که ما با این سوالات زحمت او نشویم ( ولی ما چقدر خودخواه هستیم که فکر کنیم باعث تصدیع و زحمت او بشویم )
من میگویمکه تمام این سوالات ناشی از طرز ساختمان مغز ماست و اگر اعصاب مغز ما تغییر کند انوقت ممکن است کاملا قبول کنیم که ما جزء هستی میباشیم بدون اینکه کوچکترین شرکتی در قدرت او داشته باشیم .
با اذعان به این حقیقت مغز و عقل و فهم ما ناقص و معیوب است که چنین سوالاتی به ذهن ما میرسد نمیتوان انکار کرد که این جهان یا هستی یا هر چه که اسمش را میگذارید ما را مظلوم افرید .

بلاخره هیچ متفکری نمیتواند منکر شود که هستی و جهان هر چه باشد و برای هر منظوری که ما را افریده باشد، ما رار مظلوم و بدبخت بوجود اورده است.
ایا این بدبختی نیست که مغز و عقل ما را طوری بوجود اوردند که ناقص و معیوب باشد و نتواند به اسرار دنیا پی ببربد ؟

اگر به او شیرینی داده ایم در عوض به ما بوسه خواهد داد و اگر به او حنظل داده ایم روی خودش را ترش کرده و به ما مشت خواهد زد .
ما چون در این زندگی همواره با دوستی و دشمنی و مجازات سروکار داشته ایم و خیال میکنیم که خداوند هم ادم کوچک و محدودی مثل ماست که در دنیا هیچ کاری ندارد جز اینکه حساب دوستی و دشمنی رفقاء ما را نگهدارد ، همان طوری که ما در زندگی شب و روز حساب دوستی و دشمنی رفقاء و اشنایان را نگاه میداریم .
بیائید ... اکنون که فکر ما ناقص و محدود است و نمیتوانیم به عظمت و قدرت و اراده و تمایل خداوند پی ببریم اقلا ذات خداوند را مثل خودمان کوچک و محدود نکنیم .
اقلا انقدر فهم و شعور داشته باشیم ، که بدانیم خداوند بقال سر گذر نیست که با سنگ و ترازو و دوستی و دشمنی سر و کار داشته باشد !


نویسنده : موریس مترلینگ
ترجمه : ذبیح الله منصوری