دانشجو ( student )
اهل دانشگاهم،
روزگارم خوش نيست، ژتونی دارم، خرده عقلی، سر سوزن شوقی،
اهل دانشگاهم، پيشهام گپ زدن است، گاهگاهی مینويسم تكليف، میسپارم به شما، تا به يك نمره ناقابل بيست، كه در آن زندانيست، دلتان زنده شود، چه خيالی چه خيالی،
ميدانم، گپ زدن بيهوده است، خوب ميدانم دانشم بيهوده است، استاد از من پرسيد، چقدر نمره ز من میخواهی، من از او پرسيدم، دل خوش سيری چند،
اهل دانشگاهم، مشق از پنجرهها ميگيرم ...